گاه آرزو می کنم زورقی باشم برای تو تا بدان جا برمت که میخوهی. زورقی توانا به تحمل باری که بر دوش داری زورقی که هیچگاه واژگون نشود به هر اندازه که ناآرام باشی یا متلاطم باشد دریایی که در آن می رانی اگر می خواهی نگهم داری دوست من از دستم می دهی اگر می خواهی همراهیم کنی دوست من تا انسان آزادی باشم، میان ماهمبستگی یی از آن گونه می روید که زندگی ما هر دو تن را غرق در شکوفه می کند. بسیار وقتها با یکدیگر از غم وشادی ِ خویش سخن ساز می کنیم اما در همه چیزی رازی نیست گاه به سخن گفتن از زخم ها نیازی نیست سکوتِ ملال هااز راز ما سخن تواند گفت