سلام

همه چی هست

سلام

همه چی هست

بگذار تا شیطنت عشق
چشمان تو را بر عریانی خویش بگشاید
هرچند حاصل آن جز رنج و پریشانی نباشد.
اما کوری را هرگز بخاطر آرامش تحمل مکن

وقتی عشق فرمان می دهد,
محال سر تسلیم فرود می آورد.
به نیروی عشقی که در نهان به خدا داشتم,
و به قدرت پارسایی ها که در خلوت خویش ورزیده ام,
و به اعجاز ایمانم به نور,
بر سر این قیامت انفجار های بی امان فریاد زدم:
آرام!....
شبم روز شد و نارم ,نیروانا.
حریق نمرودی بر من گلستان ابراهیمی گشت.
هر گلوله ی آتشی,گل سرخی!

من از معراج آسمانها می آیم

همه ی طبقات آسمان را گشته ام ، در دل ستاره باران نیمه شبهای روشن و مهربان تابستان ، بر جاده کهکشان تاخته ام ، صحرای ابدیت را درنوردیده ام ، بال در بال فرشتگان ، در فضای پاک ملکوت شنا کرده ام ، با خدایان ،ایزدان با همه ی الهه های زیبای آسمان ، با همه ارواح جاویدی که در نیروانای روشن و بی وزش آرام یافته اند آشنا بوده ام .از هر جا ، از هر یک یادی ، یادگاری ، برایت آورده ام . از سیمای هر کدام زیباترین خط را ربوده ام ، از اندام هر یک نازنین طرح را گرفته ام ، از هر گلی ، افقی ، دریایی ، آسمانی ، چشم اندازی ، رنگی دزدیده ام ، و ، با دست و دامنی پر از خطها و رنگها و طرح های آن سوی این آسمان زمینی ، از معراج نیمه شبان تنهایی ، به دامان مهربان تو – ای دامن حریر مهتاب شبهای زندگی سیاه من – فرود آمده ام ، نشسته ام تا آن ودیعه ها که از آسمانها آورده ام در دامن تو ریزم .
                                 برگرفته از کتاب هبوط در کویر