همه ی طبقات آسمان را گشته ام ، در دل ستاره باران نیمه شبهای روشن و مهربان تابستان ، بر جاده کهکشان تاخته ام ، صحرای ابدیت را درنوردیده ام ، بال در بال فرشتگان ، در فضای پاک ملکوت شنا کرده ام ، با خدایان ،ایزدان با همه ی الهه های زیبای آسمان ، با همه ارواح جاویدی که در نیروانای روشن و بی وزش آرام یافته اند آشنا بوده ام .از هر جا ، از هر یک یادی ، یادگاری ، برایت آورده ام . از سیمای هر کدام زیباترین خط را ربوده ام ، از اندام هر یک نازنین طرح را گرفته ام ، از هر گلی ، افقی ، دریایی ، آسمانی ، چشم اندازی ، رنگی دزدیده ام ، و ، با دست و دامنی پر از خطها و رنگها و طرح های آن سوی این آسمان زمینی ، از معراج نیمه شبان تنهایی ، به دامان مهربان تو – ای دامن حریر مهتاب شبهای زندگی سیاه من – فرود آمده ام ، نشسته ام تا آن ودیعه ها که از آسمانها آورده ام در دامن تو ریزم .
برگرفته از کتاب هبوط در کویر
نمی دانم سهم درصد من از نمودار کیک ذهنی ات چقدر است. گرچه نمی گویم تمام ذهنت از آن من باشد، ولی سهم من از عشقت، مهرت و وفاداریت فراموش نشود عزیز.
خود خواهی است ولی کاش، تک تک سلولهایت نیز به من می اندیشیدند
من تشنه مهر توام، سیرابم کن نه به وظیفه که به عشق.
نمی دانم در کجای جغرافیای ذهنت خانه دارم، ولی از تو می خواهم بیش از دیگران به من بیاندیشی و بیش از آنان زمینهای بکر ذهنت را به نام من سند بزنی
گرچه برای هم و به نام هم متولد نشده ایم تا ابد، آزادیم و آزادی حیات حق ماست، ولی در آزادیهایمان یکدیگر را از یاد نبریم
دست عشق برایم تکان بده تا وقتی که به مرگ سلام نگفته ایم
گذشت زمان بر آن ها که منتظر می مانند بسیار کند،
بر آن ها که می هراسند بسیار تند،
بر آن ها که زانوی غم در بغل می گیرند بسیار طولانی،
و بر آن ها که به سرخوشی می گذرانند بسیار کوتاه است.
اما، برآن ها که عشق می ورزند،
زمان راآغاز و پایانی نیست