سلام

همه چی هست

سلام

همه چی هست

من به تو خندیدم

من به تو خندیدم

چون که می دانستم

تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی

پدرم از پی تو تند دوید

و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه

پدر پیر من است

من به تو خندیدم

تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

دل من گفت: برو

چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...

و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:33 ق.ظ

ترنم یه چیزی بگم اگه دوس نداشتی تایید نکن
حیف این وبلاگ نیس که با این تبلیغات خرابش کردی
حیف این جملات معنی دارنیس که باید در مورد هرکدومشون چند ساعت فکر ولی برق برق زدن این تبلیغات نذاره آدم تمرکز بگیره
البته ببخشی ترنم
معمولا زبون انتقادم تلخه تو ببخش

امین چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:53 ب.ظ

سلام
حداقل یه جوابی چیزی زیرش می نوشتی که بدونم کامنت ها رو می خونی
نکنه بدون اینکه بخونی تایید می کنی!!!!!!!!؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد